همه گرفتارند

همه گرفتارند


همه گرفتارند

 

:  همه گرفتارند (ثالث)
:  داستان های فرانسه قرن 20
   کریستیان بوبن
   فرزانه مهری
:   ثالث
:  ۱۳۹۸
:  ۱۳۴

 

درباره کتاب:

کتاب «همه گرفتارند» نوشته‌ نویسنده‌ی فرانسوی «کریستین بوبن» و ترجمه‌ی «دینا کاویانی» است. بوبن در این اثر خود عشق و تنهایی را چون دیگر آثار خود، در فضایی سورئالیستی به ‌تصویر کشیده است. آرین دختری عاشق‌پیشه است و تا عاشق مردی می‌شود، از او بچه‌دار می‌شود، دختر اولی ماننژ یا چرخ و فلک عاشق نقاشی از پدری ماهی‌گیر است، پسر دوم، طبل از پدری لوله کش که اهل کارهای فنی و مهندسی است متولد می‌شود، و دختر سوم میگو دختری عاشق رقص، دختری که از آتش زنده بیرون می‌آید، فرزند معلمی به نام آرمان است، کسی که بلاخره عشق راستین آرین می‌شود. به اعتقاد بسیاری، کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درون‌مایه آثارش فلسفی-عرفانی است. او جایزه معتبر Dera maggots که از مهم‌ترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد. آلیس اندرسون، مترجم انگلیسی آثار بوبن می‌گوید کارهای او نه داستان‌اند و نه واقعیت، نه نثرند و نه شعر، بلکه تلفیقی از این دو هستند.

 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: آریان می‌نوشید، می‌رقصید، می‌خندید. پیراهن آبی، قلب آتشین. ازدواجی زیبا. نوشیدنی‌ها، رقص‌ها و درددل‌ها. برای جشن، قصری را اجاره کرده‌بودند. قصر نامیدنش که گزاف بود، بیش‌تر مزرعهٔ بزرگی بود با تالارهای فراخ و دیوارهای قطور و سقف‌های کوتاه. آریان خیلی نوشیده‌بود، خیلی رقصیده‌بود ولی بیش‌تر خندیده‌بود. هیچ‌کس موفق به تربیت او نشده و نتوانسته‌بود عادت‌های صحیح را به او یاد دهد. عادت‌های صحیح، عادت‌های کسالت‌بار هستند. آریان برای کسالت ساخته‌نشده بود. او دوست می‌داشت و می‌خواست. باقی چیزها اهمیت نداشت. زندگی‌کردن این‌قدر موجز است. چیزی را که دوست دارم به من بده. چیزی جز حقیقت را دوست ندارم. آن چه را که هستی به من بده، آنچه را که استادانت به تو آموخته‌اند رها کن، آنچه را که شایستهٔ انجام است فراموش کن. افسون آریان چنین بود: حضور در لحظه‌ای ناب و بی‌نقص، تازه، سهل و تسهیل‌کننده. مراسم ازدواج معمول. اول شهرداری، سپس کلیسا. شهرداری بی‌عیب، همه چیز کامل است. آرام، سرد و جمهوری‌مدارانه. شهردار در تعطیلات است. معاون فرهنگی جانشینش شده‌است. زخم معده دارد و دختر بزرگی که به زودی برای ادامهٔ تحصیل در استرالیا، او را ترک خواهد کرد و زنی که هر سه‌شنبه شب، با همان معشوقی که از دوازده سال پیش دارد، به او خیانت می‌کند. معاون فرهنگی اعتقادی به فضیلت ازدواج ندارد. ایرادی هم‌ندارد، کسی هم از او نخواسته‌است که اعتقاد داشته‌باشد، فقط از او خواسته شده‌است که چند بند قانون را، بدون هیچ آهنگ خاصی در صدا، مخصوصاً بدون هیچ آهنگی در صدا تکرار کند. خیلی خوب از پس این کار برآمد. یک ساعت بعد، کلیسا است. پس از قانون، نوبت رحمت الهی است.
 
:  همه گرفتارند (ثالث)
:  داستان های فرانسه قرن 20
   کریستیان بوبن
   فرزانه مهری
:   ثالث
:  ۱۳۹۸
:  ۱۳۴

 

درباره کتاب:

کتاب «همه گرفتارند» نوشته‌ نویسنده‌ی فرانسوی «کریستین بوبن» و ترجمه‌ی «دینا کاویانی» است. بوبن در این اثر خود عشق و تنهایی را چون دیگر آثار خود، در فضایی سورئالیستی به ‌تصویر کشیده است. آرین دختری عاشق‌پیشه است و تا عاشق مردی می‌شود، از او بچه‌دار می‌شود، دختر اولی ماننژ یا چرخ و فلک عاشق نقاشی از پدری ماهی‌گیر است، پسر دوم، طبل از پدری لوله کش که اهل کارهای فنی و مهندسی است متولد می‌شود، و دختر سوم میگو دختری عاشق رقص، دختری که از آتش زنده بیرون می‌آید، فرزند معلمی به نام آرمان است، کسی که بلاخره عشق راستین آرین می‌شود. به اعتقاد بسیاری، کریستین بوبن یک پدیده در ادبیات فرانسوی است. بوبن فلسفه خوانده است و درون‌مایه آثارش فلسفی-عرفانی است. او جایزه معتبر Dera maggots که از مهم‌ترین جوایز فرهنگی-ادبی فرانسه است را نیز در کارنامه دارد. آلیس اندرسون، مترجم انگلیسی آثار بوبن می‌گوید کارهای او نه داستان‌اند و نه واقعیت، نه نثرند و نه شعر، بلکه تلفیقی از این دو هستند.

 
در بخشی از کتاب می‌خوانیم: آریان می‌نوشید، می‌رقصید، می‌خندید. پیراهن آبی، قلب آتشین. ازدواجی زیبا. نوشیدنی‌ها، رقص‌ها و درددل‌ها. برای جشن، قصری را اجاره کرده‌بودند. قصر نامیدنش که گزاف بود، بیش‌تر مزرعهٔ بزرگی بود با تالارهای فراخ و دیوارهای قطور و سقف‌های کوتاه. آریان خیلی نوشیده‌بود، خیلی رقصیده‌بود ولی بیش‌تر خندیده‌بود. هیچ‌کس موفق به تربیت او نشده و نتوانسته‌بود عادت‌های صحیح را به او یاد دهد. عادت‌های صحیح، عادت‌های کسالت‌بار هستند. آریان برای کسالت ساخته‌نشده بود. او دوست می‌داشت و می‌خواست. باقی چیزها اهمیت نداشت. زندگی‌کردن این‌قدر موجز است. چیزی را که دوست دارم به من بده. چیزی جز حقیقت را دوست ندارم. آن چه را که هستی به من بده، آنچه را که استادانت به تو آموخته‌اند رها کن، آنچه را که شایستهٔ انجام است فراموش کن. افسون آریان چنین بود: حضور در لحظه‌ای ناب و بی‌نقص، تازه، سهل و تسهیل‌کننده. مراسم ازدواج معمول. اول شهرداری، سپس کلیسا. شهرداری بی‌عیب، همه چیز کامل است. آرام، سرد و جمهوری‌مدارانه. شهردار در تعطیلات است. معاون فرهنگی جانشینش شده‌است. زخم معده دارد و دختر بزرگی که به زودی برای ادامهٔ تحصیل در استرالیا، او را ترک خواهد کرد و زنی که هر سه‌شنبه شب، با همان معشوقی که از دوازده سال پیش دارد، به او خیانت می‌کند. معاون فرهنگی اعتقادی به فضیلت ازدواج ندارد. ایرادی هم‌ندارد، کسی هم از او نخواسته‌است که اعتقاد داشته‌باشد، فقط از او خواسته شده‌است که چند بند قانون را، بدون هیچ آهنگ خاصی در صدا، مخصوصاً بدون هیچ آهنگی در صدا تکرار کند. خیلی خوب از پس این کار برآمد. یک ساعت بعد، کلیسا است. پس از قانون، نوبت رحمت الهی است.