درباره کتاب:
زوجی انگلیسی در خانه ای بزرگ و ویلایی در حومه شهر لندن زندگی می کنند و تصمیم می گیرند بچه دار شوند و خانواده ی بزرگی تشکیل دهند. آنها صاحب چهار فرزند می شوند، اما بچه ی پنجم، برای این خانواده مشکلات فراوانی ایجاد می کند... «هریت» و «دیوید» زن و شوهر جوانی هستند که معتقدند باید با طبیعت همگون بود و شاد زندگی کرد. آنها با سختی تلاش می کنند تا خانه بزرگی بخرند و تصمیم دارند صاحب چندین بچه شاد و زیبا شوند. آنها تصمیم دارند برای تعطیلات خانواده را در این خانه مهمان کنند و اصلاً به حرف دیگران درباره مخارج این زندگی و هزینه تعلیم و تربیت بچه ها فکر نمی کنند. سه بچه اول «لوک»، «هلن» و «جین» با سرخوشی وارد زندگی می شوند و بعد بچه چهارم «پل» نیز از راه می رسد. آنها تصمیم دارند تا چند سال بچه دار نشوند، ولی مهمان ناخوانده وارد زندگی می شود. «بن» فرزند پنجم، از همان دوران جنینی غیرعادی بودن را به معرض نمایش می گذارد و تهدیدی می شود برای سعادت خانوادگی. این فرزند پنجم از نظر جسمی و ذهنی و حتی قدرت بدنی و رفتاری با دیگر بچه ها متفاوت است و تحمل او برای خانواده به قدری مشکل می شود که آنها مجبور میشوند برای ادامه زندگی خود، تصمیم سختی بگیرند... از ویژگی های کتاب فرزند پنجم اینست که نویسنده برنده جایزه ی نوبل ادبیات سال 2007 است. رمان فرزند پنجم، اثر دوریس لسینگ[که تولد کودکی عجیب و غیرانسانی را در کانون توجه خود دارد]به کاوش در عدم تمایل جامعه به درک بی رحمی موجود در میان انسان ها می پردازد. هرت و دیوید لووات، صاحب چهار فرزند بوده و توانسته اند بر خلاف جریان های اجتماعی انگلستان در دهه ی 1960، محیط آرام و شرایط خوبی را در خانه و خانواده ی خود ایجاد کنند. با این که جرم و آشوب بسیاری در پیرامون محیط زندگی لووات ها به چشم می خورد، آن ها اطمینان دارند که شیوه ی زندگی سنتی شان، از این خانواده در برابر خطرات دنیای بیرون محافظت خواهد کرد،تا این که رمان فرزند پنجم آن ها به دنیا می آید. بن، ظاهری شبیه به هیولایی کوچک دارد، همیشه گرسنه و به شکل غیر معمولی قوی و وحشی است و خصوصیت های کودکانه مانند معصومیت و بی گناهی به هیچ وجه در او دیده نمی شود. با بزرگ تر و ترسناک تر شدن بن، هریت درمی یابد که عشقی به او ندارد، دیوید نمی تواند او را لمس کند و چهار فرزند دیگرشان، بسیار از او می ترسند. هریت و دیوید که فهمیده اند این کودک در هیچ جامعه ای جایی ندارد، درگیر غرایز و احساسات متناقضی می شوند و وجود فرزند وحشی و عجیب شان، ایمان آن ها به دنیایی آرام و بی خطر را در هم می شکند.
درباره کتاب:
زوجی انگلیسی در خانه ای بزرگ و ویلایی در حومه شهر لندن زندگی می کنند و تصمیم می گیرند بچه دار شوند و خانواده ی بزرگی تشکیل دهند. آنها صاحب چهار فرزند می شوند، اما بچه ی پنجم، برای این خانواده مشکلات فراوانی ایجاد می کند... «هریت» و «دیوید» زن و شوهر جوانی هستند که معتقدند باید با طبیعت همگون بود و شاد زندگی کرد. آنها با سختی تلاش می کنند تا خانه بزرگی بخرند و تصمیم دارند صاحب چندین بچه شاد و زیبا شوند. آنها تصمیم دارند برای تعطیلات خانواده را در این خانه مهمان کنند و اصلاً به حرف دیگران درباره مخارج این زندگی و هزینه تعلیم و تربیت بچه ها فکر نمی کنند. سه بچه اول «لوک»، «هلن» و «جین» با سرخوشی وارد زندگی می شوند و بعد بچه چهارم «پل» نیز از راه می رسد. آنها تصمیم دارند تا چند سال بچه دار نشوند، ولی مهمان ناخوانده وارد زندگی می شود. «بن» فرزند پنجم، از همان دوران جنینی غیرعادی بودن را به معرض نمایش می گذارد و تهدیدی می شود برای سعادت خانوادگی. این فرزند پنجم از نظر جسمی و ذهنی و حتی قدرت بدنی و رفتاری با دیگر بچه ها متفاوت است و تحمل او برای خانواده به قدری مشکل می شود که آنها مجبور میشوند برای ادامه زندگی خود، تصمیم سختی بگیرند... از ویژگی های کتاب فرزند پنجم اینست که نویسنده برنده جایزه ی نوبل ادبیات سال 2007 است. رمان فرزند پنجم، اثر دوریس لسینگ[که تولد کودکی عجیب و غیرانسانی را در کانون توجه خود دارد]به کاوش در عدم تمایل جامعه به درک بی رحمی موجود در میان انسان ها می پردازد. هرت و دیوید لووات، صاحب چهار فرزند بوده و توانسته اند بر خلاف جریان های اجتماعی انگلستان در دهه ی 1960، محیط آرام و شرایط خوبی را در خانه و خانواده ی خود ایجاد کنند. با این که جرم و آشوب بسیاری در پیرامون محیط زندگی لووات ها به چشم می خورد، آن ها اطمینان دارند که شیوه ی زندگی سنتی شان، از این خانواده در برابر خطرات دنیای بیرون محافظت خواهد کرد،تا این که رمان فرزند پنجم آن ها به دنیا می آید. بن، ظاهری شبیه به هیولایی کوچک دارد، همیشه گرسنه و به شکل غیر معمولی قوی و وحشی است و خصوصیت های کودکانه مانند معصومیت و بی گناهی به هیچ وجه در او دیده نمی شود. با بزرگ تر و ترسناک تر شدن بن، هریت درمی یابد که عشقی به او ندارد، دیوید نمی تواند او را لمس کند و چهار فرزند دیگرشان، بسیار از او می ترسند. هریت و دیوید که فهمیده اند این کودک در هیچ جامعه ای جایی ندارد، درگیر غرایز و احساسات متناقضی می شوند و وجود فرزند وحشی و عجیب شان، ایمان آن ها به دنیایی آرام و بی خطر را در هم می شکند.